- قاتی کردن
- در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
معنی قاتی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- قاتی کردن ((کَ دَ))
- درهم و برهم کردن، دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باد دادن خرمن
(در زبان کودکان) راه رفتن
در تداول عوام نانخورش را کم کم با نان خوردن تا بهمه نان برسد، قناعت کردن
سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
تطهیر
آشتی کردن بالله اصلاح کردن بااو سازش کردن با وی
روانه کردن عازم کردن
روا کردن روان ساختن معمولداشتن متداولکردن
خوشیدن خوش گشتن، آگاهاندن فهماندن فهمانیدن
پنهان کردن سر پشت دیواری و سپس بیرون کردن سر و گفتن دالی برای خندانیدن کودکان
یاری کردنکمک کردن مدد کردن حمایت کردن طرفداری کردن پشتیبانی کردن
در زبان شیرخوارگان راه رفتن
سقایت کردن آب دادن، آب فروختن
آب دادن کسی را، سیراب کردن
خوشحالی کردن استبشار
صاف کردن تصفیه
کشتی گرفتن، مقابله کردن، برای مثال به زور آنکه با باده کستی کند / فکنده ست هرگه که مستی کند (اسدی - ۵۰)
روانه کردن، به راه انداختن
چیزی را با قیچی برش دادن، قیچی کردن
کمک کردن، توانستن، مدارا کردن، تقویت کردن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
بر پا داشتن، ثابت و استوار کردن، محکم کردن، پنهان کردن
بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
ونی کردن نیست کردن از میان بردن نابود کردن نیست کردن از میان بردن
چپاندن بز گرفتن جسمی را در قالبی قرار دادن قالبگیری کردن، فریب دادن طرف در معامله جنسی را گرانتر از بهای اصلی فروختن کلاه گذاشتن
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
کلکی کردن نوشتن یادداشت کردن نوشتن تحریر کردن، یادداشت کردن
برش دادن قیچی زدن
کشتی گرفتن مصارعت: (پیل زوری که چون کند کستی بند او پیل را دهد سستی)، (مسعود سعد)
کشتن هلاک کردن: اگر ماری و کژ دمی بود طبعش بصحراش چو ن مار کردندماری. (عسجدی. لفا اق. 526)
سست کردن سست کردن: (... چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آنرا واهی نتوانست کرد)